سرتیتر صفحه جدید
از این تکرار دلم گرفته ، دلم می خواد گریه کنم ، بارون ببار
دلم گرفته از من دیگه هیچی نمونده یه قصه صد باره خونده شده
امروز هوا هوای گریه س !! گونه هامو بارون پوشونده ،
ابر غمم بارون نمی شه درد سکوت درمون نمی شه
بخون برام از پشت شیشه درد سکوت درمون نمی شه
از روزگار دلم گرفته از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم بارون ببار دلم گرفته
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل خوشبوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا ابد
شنیده خواهد شد
دلم گرفته تر از روزهای بارانی است مبین به ظاهر آرام دل که چون گرداب سکوت پاک شما نازم ای سگان و ددان به نیستی و فنا می گریزم از هستی سکوت مرگ مگر وارهاند از غوغا
فضای سینه چو پاییز سرد و طوفانی است
ز غم پر است ولی ژرفکاو و پنهانی است
که هرچه می کشم از های و هوی انسانی ست
که لحظه ها همه آبستن پشیمانی ست
مرا که مایه آبادیم ز ویرانی است
گرد و غباری که دلم گرفته
حوصله زیر و زبر نداره
ساقه خشکیده بید صبرم
خم شده و نای تبر نداره
میاد با اینکه آخرای قصه ست
از رو دوشت این بار رو بر میداره
قافیه هام یکی یکی تموم شد
اما ترانه هام ادامه داره
از رو دوشت دیوار و بر می داره
یعنی یکی پیدا نمیشه از اون
برای این خسته خبر بیاره
اگه میاد بهش بگید بجنبه
غصه داره دخله منو میاره